جدول جو
جدول جو

معنی گوراب سر - جستجوی لغت در جدول جو

گوراب سر
(بِ گَ کَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش کوچصفهان شهرستان رشت واقع در 9 هزارگزی باختر کوچصفهان در طرفین شوسۀ کوچصفهان به رشت. جلگه و معتدل مرطوب مالاریایی است. سکنۀ آن 940 تن است. آب آن از خمام رود ازسفیدرود تأمین میشود. محصول آن برنج، ابریشم، صیفی و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. 5 باب دکان سر راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گران سر
تصویر گران سر
متکبر، خودخواه، خودسر، مغرور، مست
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
دهی است واقع میان چورسر و سیدمحله به ناحیۀ تنکابن مازندران. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 41)
نام رودخانه ای به مازندران، مسیر آن از مغرب به مشرق است. (ترجمه سفرنامۀ رابینو ص 23)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش خمام شهرستان رشت واقع در 6 هزارگزی شمال خمام، کنار راه شوسۀ رشت به بندرانزلی، جلگه و معتدل مرطوب مالاریایی است و 1550 تن سکنه دارد، آب آن از خمام رود از سفیدرود تأمین میشود، محصول آن برنج، کنف، ابریشم، صیفی، توتون و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، 20 باب دکان سر راه شوسه دارد، چاپارخانه جزء گوراب جیر منظور شد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(وَ زَ)
نام محلی در گیلان در نزدیکی ملاط (ملات) که راه سنگ فرش از نزدیکی آن عبور میکرده است. (از مازندران و استرآباد رابینو متن انگلیسی ص 8). در ترجمه فارسی این کتاب (ص 26) این کلمه به غلط کوراب گسکر چاپ شده است
لغت نامه دهخدا
(جَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن که در 9 هزارگزی جنوب فومن قرار گرفته است. دامنه و سردسیر است و 810 تن سکنه دارد. آب آن از قلعه رودخان تأمین میشود. محصولات آن عبارتند از برنج، چای، ابریشم، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است و در مواقع غیربارانی میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گَ سَ)
از جمله دهات لاریجان. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 154)
لغت نامه دهخدا
(گِ سَ)
متکبر و مدمّغ. (از برهان). کنایه از جاهل و متکبر. (آنندراج) :
اگر خسیسی بر من گران سر است رواست
که او زمین کثیف است و من سماء سنا.
خاقانی.
، صاحب لشکر و سپاه انبوه که او را سپه سالار نیز خوانند. (برهان) ، مست. مخمور. (از آنندراج) :
در قصب سه دامنی آستئی دو برفشان
پای طرب سبک برآر ارچه ز می گران سری.
خاقانی.
شاه گران سر ز می خوش اثر
باد و مباداش گرانی بسر.
امیرخسرو (از آنندراج).
، غضبناک. خشمین. خشمن. رنجیده خاطر. آزرده خاطر:
شاه است گران سر ارچه رنجی
زین بندۀ جان گران ندیده ست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
آنکه خود را برتر از دیگران داند متکبر مغرور: اگر خسیسی برمن گران سر است رواست که او زمین کثیف است و من سما سنا. (خاقانی)، صاحب سپاه انبوه سپهسالار، مست و مخمور: در قصب سه دامنی آستیی دو برفشان پای طرب سبک برآرا زچه زنی گرانسری. (خاقانی)، خشمگین غضبناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران سر
تصویر گران سر
((~. سَ))
متکبر، خود خواه، گران مغز
فرهنگ فارسی معین
از توابع قره طغان شهرستان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام محلی درحوزه ی سنگرج سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی